امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

امیررضا پسر طلا

دوباره آماده سفر

هفته دیگه باید برگردیم ونزوئلا . از یه طرف مدرسه و کار بابا و زندگی اونجاست از طرف دیگه دلم اینجاست و  نمی خوام دوباره تنها بشم  . اما چاره ای نیست .  داریم کارامون و  خرید و دیدار ها و کار های اداری رو انجام میدیم.. تا کم کم راهی بشیم. بیشتر پیش مادر جون میمونی تا ما به کارها برسیم . از بیرون رفتن وخرید بدت میاد .ترجیح میدی خونه بمونی !  شانس ما که تو این مدت اصلا تهران برف نیومد .این عکس پارسالِ که نزدیک خونه مامان جون توی پارک ازت گرفتم: این 5 شنبه خونه مادر جون مهمونی دادیم و همه فامیل درجه یک رو دعوت کردیم . حسابی با پسر عموهات بازی کردی و آتیش سوزوندی . به حدی که 10 ، 20 نفر آدم بزرگ از پس شما ...
18 دی 1390

چی بگم از کیا بگم؟!!!

گلم الان یه 2 هفته ست که ایرانیم و سرمون کلی شلوغه. هفته پیش آخرین امتحانم رو دادم وکلا راحت شدم و یه پایان نامه مونده که حتی یک کلمه هم ننوشتم. برای همین بالاخره وقت کردم بنویسم . اما نمیدونم چی بگم و از کجا بگم . تو این چند روز خونه فامیل و مامان جون و مادر جون و عمو جون علی شام دعوت بودیم.خیلی این ور و اونور میریم . البته بیشتر خونه عموها و مادر جون . چقدر دیدار فامیل و آشنا هامون و اونایی که دوسشون داریم لذت بخشه .  شب یلدا خونه مادرجون با آرش:    بابا با سه پسر عموی شیطون:   یه عالمه برات لباس خریدیم  . چند تا هم سی دی . کارتون پاندای کنگفو کار و مک کویین رو خیلی دوست داری( البته منم...
13 دی 1390
1