دوباره آماده سفر
هفته دیگه باید برگردیم ونزوئلا . از یه طرف مدرسه و کار بابا و زندگی اونجاست از طرف دیگه دلم اینجاست و نمی خوام دوباره تنها بشم . اما چاره ای نیست . داریم کارامون و خرید و دیدار ها و کار های اداری رو انجام میدیم.. تا کم کم راهی بشیم. بیشتر پیش مادر جون میمونی تا ما به کارها برسیم . از بیرون رفتن وخرید بدت میاد .ترجیح میدی خونه بمونی ! شانس ما که تو این مدت اصلا تهران برف نیومد .این عکس پارسالِ که نزدیک خونه مامان جون توی پارک ازت گرفتم: این 5 شنبه خونه مادر جون مهمونی دادیم و همه فامیل درجه یک رو دعوت کردیم . حسابی با پسر عموهات بازی کردی و آتیش سوزوندی . به حدی که 10 ، 20 نفر آدم بزرگ از پس شما ...